{{::'controllers.mainSite.MainSmsBankBanner2' | translate}}
کوتاه ترین داستان ترسناک دنیا داستان زیر است که نویسندهاش مشخص نیست! آخرین انسان زمین تنها در اتاقش نشسته بود که ناگهان در زدند!!؟
هر صبح پلک هایت فصل جدیدی از زندگی را ورق میزند.. سطر اول زندگی همیشه این است: **"خدا همیشه با ماست"** پس بخوانش با لبخند...
کودکان اعتماد می کنند زیرا هرگز شاهد خیانت نبوده اند . معجزه آنگاه رخ می دهد که این اعتماد را در نگاه پیری فرزانه ببینیم
عاشقم ، عاشق ِ اون بالا سـَری ؛ اونـی که تنها با « مـا » پـَریــدو هـَرزگـی نکـرد ؛ واسـه مـَـنی که بنـدگی نکـرد ...
وقتی میتوانی با دوپای خود راه بروی جایی نیست که نتوانی به آن برسی...
ایــن روزهــا هـــوا خیلــی غبـار آلــود اسـت؛ گــرگ را از ســگ نمـی تــوان تشخیــص داد ! هنگـامـی گــرگ را می شنـاسیــم؛ كــه دریــده شـده ایــم...!
دنیا پر از آدم های خوبه ولی اگه نتونستی حتی یکی از اونهارو پیدا کنی..لااقل خودت خوب باش.....
آهـــــــــــاے رفـیــــــق : مــا گـفـتـیـم کــوچـیـکـتـیـم .... امـا قـرار نـبـود تـو فـک کـنـے گـنـده اے ها !!
نه زنــــ ـــــ ـــــــدگی آنقدر شیــــ ـــریــــن است و نه مــــــــ ــ ــ ــ ـرگ آنقدر تــــ ــــلـ ـــــــخ که آدمی برای آن پای بر شرافت خود بگذارد
بزرگی روحت را در میان دستانت پنهان کن که بزرگ بودن در میان مردم کوچک، عجیب سخت است!
در تعجبم ... چرا که وقتی جسم به کما میرود همه ی اطرافیان دارای واهمه هستند ولی اگر روح در کما رود همه به کنار ، حتی نزدیکان هم به فکر نیستند... واقعا چرا؟؟؟
اگر بیش از حد وقت خود را صرف بودن با کسی کنید که با شما مانند یک "گزینه" رفتار میکنند... شانس یافتن کسی که با شما مانند یک "اولویت" رفتار کند را از دست خواهید داد.....
سفره ای از فرط ایمان نان نداشت سفره ای از فرط نان ایمان نداشت
آدمی اگر فقط بخواهد خوشبخت باشد به زودی موفق می گردد. ولی او می خواهد خوشبخت تر از دیگران باشد و این مشکل است. زیرا او دیگران را خوشبخت تر از آن چه هستند تصور می کند...
بزرگتـــرین اشتباه زندگیـــــم اونجـــا بود که فکر کـــــردم . . . .... . . . . . اگه کـــاری با بقـــیه نداشــــته باشــم بقیــه هم کاری با مــــن ندارن!
هیچ هم برای خودش عالمی دارد...وقتی همه هایت هیچ می شوند،آنوقت هیچ برایت یک دنیاست...
کوتاه ترین داستان ترسناک دنیا داستان زیر است که نویسندهاش مشخص نیست! آخرین انسان زمین تنها در اتاقش نشسته بود که ناگهان در زدند!!؟
هر صبح پلک هایت فصل جدیدی از زندگی را ورق میزند.. سطر اول زندگی همیشه این است: **"خدا همیشه با ماست"** پس بخوانش با لبخند...
کودکان اعتماد می کنند زیرا هرگز شاهد خیانت نبوده اند . معجزه آنگاه رخ می دهد که این اعتماد را در نگاه پیری فرزانه ببینیم
عاشقم ، عاشق ِ اون بالا سـَری ؛ اونـی که تنها با « مـا » پـَریــدو هـَرزگـی نکـرد ؛ واسـه مـَـنی که بنـدگی نکـرد ...
وقتی میتوانی با دوپای خود راه بروی جایی نیست که نتوانی به آن برسی...
ایــن روزهــا هـــوا خیلــی غبـار آلــود اسـت؛ گــرگ را از ســگ نمـی تــوان تشخیــص داد ! هنگـامـی گــرگ را می شنـاسیــم؛ كــه دریــده شـده ایــم...!
دنیا پر از آدم های خوبه ولی اگه نتونستی حتی یکی از اونهارو پیدا کنی..لااقل خودت خوب باش.....
آهـــــــــــاے رفـیــــــق : مــا گـفـتـیـم کــوچـیـکـتـیـم .... امـا قـرار نـبـود تـو فـک کـنـے گـنـده اے ها !!
نه زنــــ ـــــ ـــــــدگی آنقدر شیــــ ـــریــــن است و نه مــــــــ ــ ــ ــ ـرگ آنقدر تــــ ــــلـ ـــــــخ که آدمی برای آن پای بر شرافت خود بگذارد
بزرگی روحت را در میان دستانت پنهان کن که بزرگ بودن در میان مردم کوچک، عجیب سخت است!
در تعجبم ... چرا که وقتی جسم به کما میرود همه ی اطرافیان دارای واهمه هستند ولی اگر روح در کما رود همه به کنار ، حتی نزدیکان هم به فکر نیستند... واقعا چرا؟؟؟
اگر بیش از حد وقت خود را صرف بودن با کسی کنید که با شما مانند یک "گزینه" رفتار میکنند... شانس یافتن کسی که با شما مانند یک "اولویت" رفتار کند را از دست خواهید داد.....
سفره ای از فرط ایمان نان نداشت سفره ای از فرط نان ایمان نداشت
آدمی اگر فقط بخواهد خوشبخت باشد به زودی موفق می گردد. ولی او می خواهد خوشبخت تر از دیگران باشد و این مشکل است. زیرا او دیگران را خوشبخت تر از آن چه هستند تصور می کند...
بزرگتـــرین اشتباه زندگیـــــم اونجـــا بود که فکر کـــــردم . . . .... . . . . . اگه کـــاری با بقـــیه نداشــــته باشــم بقیــه هم کاری با مــــن ندارن!
هیچ هم برای خودش عالمی دارد...وقتی همه هایت هیچ می شوند،آنوقت هیچ برایت یک دنیاست...
{{::'controllers.mainSite.SmsBankNikSmsAllPatern' | translate}}